گلشید خانوم فندوق مامان و باباگلشید خانوم فندوق مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

گلشيد و مامان

بدون عنوان

نازنینم ببخشید که نتونستم به قولی که بهت داده بودم عمل کنم و واسه ات تولد بگیرم چون توی این چند روز حسابی من و بابات رونگران کرده بودی به خاطر دونه های ریزی که روی تنت زده بود و دکتر گفت شاید بعلت کمبود پلاکت خونت باشه چون مامانی هم همین مریضی رو داشت ما خیلی ترسیدیم و حسابی نگرانت شدیم  روزی که ازت آزمایش خون میگرفتن من همش گریه کردم چون واقعا تحمل ناراحتی تو رو نداشتم  گلکم خدا رو شکر که جواب آزمایشات مثبت بودن و غیر از کمی کم خونی مشکل دیگه ای نداشتی     توي اين چند روز همه امون استرس زيادي رو تحمل كرديم واسه همين ديگه دل و دماغي واسمون نمود سعي ميكنم توي اولين فرصت غفلتم رو جبران كنم و جشن قشنگي واست بگيريم. ب...
6 مهر 1392

تولدت مبارک فرشته کوچولوی مامان

   دختر عزیزم فرشته کوچولوی مامان  یکسال از اومدنت به زندگی من گذشت  یکسالی که هر روزش برای من با وجود تو پر از شادی و خوشحالی بود از خدا  ممنونم که فرشته کوچولویی مثل تو رو به من هدیه داد و بهم اجازه داد حس  مادرانم رو با وجود نازنین  تو تجربه کنم . عزیزم وقتی به دنیا اومدی خداوند با همه عظمتش به زمین لبخند زد و با لبخندش زمین رو به هزار رنگ قشنگ درآورد پاییز امسال با وجود تو برای من از  همیشه زیباتره خوشبختی من با بودن با توست و روز تولد تو تقدیر خوشبختی منه .   تو وجودت واسه من یه معجزه است   مثل تو هیچ کجا پیدا نمیشه   روز میلاد قشنگ...
2 مهر 1392

تولدت مبارک همسرم

  عزیزم از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زندد و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی کنم امروز تولدت توست و من هر روز بیش از بیش به این راز پی می برم   که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی   تمام لحظه های عمرم بدرقه نفس کشیدن توست  به دنبال کوچکترین فرصت بودم تا بزرگترین تبریک را نثار قلب مهربانت کنم ورق خوردن برگ سبز دیگری از زندگیت مبارک   ...
2 مهر 1392

سوغاتي خاله

دختر نازم چند هفته پيش خاله معصوم رفته بود مشهد و واسه تو سوغاتي يه لباس خيلي خوشگل آورد  كه اولش اندازه ات نبود اما ديروز كه تنت كردم  خيلي بهت ميمومد و حسابي ناز شده بودي   ...
31 شهريور 1392

اولین کفش

دختر قشنگم  چند شب پیش با هم رفتیم عروسی پسر دایی و من برای اولین بار برات یه کفش کوچولو خریدم  يه كفش صورتي با گلهاي سفيد  و مشكي اول خیلی دوستش نداشتی همش باهات  رو روی زمین می کشیدی و نمی خواستی باهاش راه بری اما بعداً  دیگه آروم نداشتی کل سالن رو چند بار دور یزدی و همش به پاهات نگاه میکردی به خاطر شلوغی سالن  نمی تونستی خوب راه بری واسه همین همش غر زدی و خاله منصوره بردت بیرون اینقدر ذوق زده بودی که دیگه دوست نداشتی بیای تو .  قربون پاهاي كوچولوت برم .
26 شهريور 1392

اولين سلام

نازنين دخترم خيلي وقت بود كه دوست داشتم روزانه هاي خودم رو با تو قسمت كنم امروز تصميمم رو قطعي كردم و دست به كار شدم چند روز ديگه يكساله ميشي . بذار واقعيت رو بهت بگم كه دوست ندارم برات تولد بگيرم چون ميدونم خيلي كوچولويي و هيچي يادت نميمونه اما دوست دارم وقتي بزرگتر شدي عكس يا فيلمي از روز تولدت داشته باشي و با ديدنشون خوشحال بشي گل مامان. مامان خيلي دوست داره و عاشقته شبا كه مي خوابونمت وقتي خوابت ميبره مدتها مي شينم بهت نگاه ميكنم و از شوق داشتنت چشمام اشكي ميشه دوست دارم دختر نازم دوست داري بدوني وقتي بدنيا اومدي چه شكلي بودي اين عكسيه كه توي بيمارستان وقتي خاله معصوم اومد دينت ازت گرفت اينقدر خوشگل و خوردني شده بودي كه نگو همش ه...
21 شهريور 1392