دعا
الان و همين الان كه دارم اين پست رو مي نويسم بغض داره خفه ام ميكنه اما چون توي اداره ام مجبورم خوددار باشم دوست جوني ها تو رو خدا واسه آواي عزيز دعا كنيد.
خدايا خداي مهربون ازت خواهش ميكنم نذار دل هيچ مادري بشكنه نذار هيچ وقت هيچ مادري اشكاي دلبندش رو ببينه
فكرم قفله نميدونم چي بگم تمام پنج شنبه بعدازظهر رو به خاطر رضا توي بيمارستان گريه كردم چون در اثر يه بي احتياطي داروي اشتباهي خورده بود و هنوزم بستريه خدايا سلامتي رضا و آواي عزيزم رو از تو ميخوام خدايا به دل مادراي هر دوتاي اين بچه ها نگاه كن و دعاهاشون رو بي جواب نذار. خداي خوبم نذار دل هيچ مادري بلرزه خواهش ميكنم به التماس هاي دل مامان لي لي و فرزانه (دختر دايي ام) گوش كن و نظري بهشون بنداز
پ ن: خدا رو شكر حال رضا جون خوب شده ديروز ظهر از بيمارستان مرخص شده بود وقتي رفتيم ديدنش به قول مامانش انگار يه رضاي ديگه رو از بيمارستان مرخص كردن اينقدر شيطون شده بود كه نگو بازم خدا رو شكر كه همه چي به خير گذشت