گلشید خانوم فندوق مامان و باباگلشید خانوم فندوق مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

گلشيد و مامان

مادرانه

فــــروغ چشمانم! نازنینِ  من؛ هـــــر روز با تو... چقدر خوشبختم، که این هر روزه را من، با تو بودم تماماً! هر صبح، چشمان تو! گرمای تن و صورت و بوی بی رقیبت. هر روزدستان تو؛ لطافت بازی با تو... عشق بودن کنار تو! هرظهر، باز چشمانت، لبانت؛ دوباره خواب و آغاز دل بازی... هر غروب، پاهایت! و شادی از شوق شنیدن قهقهه هایت، طنین صدایت. هر شب، تن تو! نفس در نفس هم، دم و بازدم هم. هر روز، لبانت، گونه هایت، چشمانت، موهایت... و بوسه هایی سراسر عشق که زیستن را هدیه می دهند. تویی که چشمانم را سوی دیدن می دهی. تویی که نفس بالنده ی منی! تویی که تمام زندگی منی. تمام دار و ندار من، تمام من...  نمی دانی چقدر می پرستم آن لحظه ه...
23 فروردين 1393

مهندس آينده

با يه خسته نباشيد تپل به خودم كه تونستم بيست روزه يه پايان نامه رو تكميل كنم و تحويل به دانشگاه بدم اما هنوز اين استاد روانيه نمره اش رو برام رد نكرده خاك بر سرش (بقيه فحش ها رو تو دلم ميدم آخه بدآموزي داره ) موضوع پايان نامم درمورد ايمني نرم افزار و امنيت استاندارد نرم افزار (tickit) بود اگه كسي خواست خبر بديد براتون بفرستم كه خدايي نكرده شما ها مثل من دربدر نشيد و حداقل يه منبعي باشه كه ازش استفاده كنيد. دوستون دارم   ...
3 فروردين 1393