مادرانه
فــــروغ چشمانم!
نازنینِ من؛
هـــــر روز با تو...
چقدر خوشبختم، که این هر روزه را من، با تو بودم تماماً!
هر صبح، چشمان تو!
گرمای تن و صورت و بوی بی رقیبت.
هر روزدستان تو؛
لطافت بازی با تو... عشق بودن کنار تو!
هرظهر، باز چشمانت، لبانت؛
دوباره خواب و آغاز دل بازی...
هر غروب، پاهایت!
و شادی از شوق شنیدن قهقهه هایت، طنین صدایت.
هر شب، تن تو!
نفس در نفس هم، دم و بازدم هم.
هر روز، لبانت، گونه هایت، چشمانت، موهایت...
و بوسه هایی سراسر عشق که زیستن را هدیه می دهند.
تویی که چشمانم را سوی دیدن می دهی.
تویی که نفس بالنده ی منی! تویی که تمام زندگی منی.
تمام دار و ندار من، تمام من...
نمی دانی چقدر می پرستم آن لحظه هایی را که تو در آنی.
نمی دانی چقدر عاشقانه می پرستم، تویی را که برایم جانی!
نمی دانی چقدر دوستت دارم!
نمی دانی تا کجا، کِی...
نمــــی دانی!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی