از دست بابايي
عصباني ام خيلي هم عصباني ام از دست همسري اگه زورم بهش ميرسيد همين بلا رو سرش مي آوردم
ميدونه سرماخورده است و مريضه بازم هي اين دخملي رو بوس ميكنه و بغلش ميكنه كه آخر سر نتيجه اش شد تب 40 درجه گلشيد خانوم كه ديشب تا صبح هذيون ميگفت و توي خواب ناله ميكرد با يه سينه خراب كه حتي صداي گريه اشم در نمياد
هرچي هم بهش ميگم بوسش نكن اصلاً به حرفم گوش نميده ديشب كه برديمش دكتر گفت هنوز اوايلشه و بدترم ميشه فكر كن وقتي اولش اين همه حالش بد باشه بدترش ديگه چي ميشه
الهي برات بميرم دخترم كه حتي توي اين شرايط هم نميتونم كنارت باشم و مجبورم بيام اداره ببخش مامان رو كه تنهات ميزارم
پ ن: هنوز گلشيد جون تب داره و الان سه روزه تبش پايين نمياد خيلي نگرانشم دكترم كه فقط يه حرف رو هي تكرار ميكنه صبرداشته باشيد بهتر ميشه خدايا ديگه كلافه شدم 72 ساعته نخوابيدم ديگه نميدونم چيكار كنم