خاطرات مسافرت - چابكسر
روزي كه قرار شد با بابايي بريم شمال بابايي زياد حالش خوب نبود همون ويروس بده كه اومده بود سراغ تو رفته بود تو تن بابايي واسه همين حالش خيلي خوب نبود يعني زياد حوصله نداشت تو هم كه قربونت برم حسابي توي ماشين شلوغ كاري كردي
رفتيم خونه عمه نيلوفر تو چابكسر اما چون بابايي مريض بود نتونستيم خيلي بريم بيرون و تو تفريح كني يه روز رفتيم لب ساحل تو هم با وسايل ارسطو جون كه از قبل اونجا داشتش حسابي بازي كردي (بماند كه با چه مكافاتي اين بيلچه رو بيخيال شدي تازه يه پشه هم لپت و خورده بود كه هنوزم جاش مونده فكر كنم خيلي شيرين بودي )
روز عيد قربان رفتيم خونه خاله زهرا (خاله بابايي)كه قرباني داشتن تو از گوسفنداشون خيلي ترسيدي تا بابايي مياوردت پيششون فرار ميكردي
بقيه روزم كه مشغول بازي بودي از اين پله ها هزار بار رفتي بالا و اومدي پايين يه خودكارم گرفته بودي دستت كه مگه ميشد ازت بگيرن با هزار بهانه خواستيم راضي ات كنيم كه بديش اما موفق نشديم و آخرم كار دستت داد خوردي زمين و خودكار لبت رو زخم كرد به خاطر سهل انگاري بابايي و من آخه به بابايي گفتم مواظبت باشه تا من برگردم اما يه دفعه صداي جيغت بلند شد تازه حركت خارق العاده من و نديدي كه بغلت كرده بودم و داشتم گريه كنون از خونه فرار ميكردم فكر ميكردم اگه برم بيرون تو خوب ميشي
اين عكسا هم مال روز آخريه كه برگشتيم خونه خاله مريم بگذريم از اين كه چقدر به خاطر اين كه مواظبت نبودم و اين چيزا بد و بيرا شنيدم
بازم از رو نرفتم و ماژيك دادم دستت تا روي وايت برد مهتا نقاشي كني اما دريغ از يه ذره استعداد همش ماژيكا رو بر ميداشتي و راه ميرفتي منم نگران از اينكه نكنه روي در و ديوار خونه خاله خط بكشي (البته يه چشمم به تي وي بود داشتم سريال ميديدم ) چقدر موچولويي بين اين دختر خاله ها ماشاا... خانومي شدن واسه خودشون . از كارهاي بامزه ات هم اين بود كه هرجا مهتا كتاباش رو پهن ميكرد كه درس بخونه تو دقيقاً ميخواستي از اونجا رد بشي و بايد پات رو ميذاشتي روي كتابش امان از اين لجبازيهات كه معلوم نيست به كي رفتي (مطمئنم كه من اون نفر نيستم)
دوست دارم ماماني اميدوارم اين دفعه كه ميريم مسافرت بيشتر بهت خوش بگذره اين بار كه نشد چون مريضيه بابايي خيلي طول كشيد طفلك سه بار دكتر رفت و دو بارم سرم وصل كرد تا كمي بهتر بشه و بتونه ما رو خونه برگردونه شما هم كه گلم نذاشتي ماماني توي رانندگي به بابا كمك كنه همش غر زدي و ميخواستي تو بغل من بخوابي (ترفند خوابوندنمم نميگم كه بعداً ناراحت نشي)