وروجك مامان
دختر عزيز مامان اينقدر توي اين روزا شيطون شدي كه من وقت هيچ كاري رو ندارم همش مشغول انجام يه كاري هستي و منم همش دارم بهم ريختگي هاي توي وروجك رو تمييز ميكنم قربونت برم نميدونم اين همه انرژي رو از كجا مياري
توي اين مدت حسابي مشغول بودم كه بتونم دوباره حرف زدن رو يادت بياريم با كمك مشاور به اين نتيجه رسيديم كه توي مهد مودكي كه براي اولين بار برديمت و دستت در رفت خيلي ترسيدي و دوست نداشتي ديگه حرف بزني واسه همين ديگه بهت اصرار نكرديم كه حرف بزني توي اين دوماه حسابي غصه ميخوردم كه تو دوست نداري حرف بزني و همه خواسته هات رو با اشاره بهم ميگفتي اما بالاخره با اومدن خاله مريم و عمه نيلوفر توي مرداد ماه بعد از دوماه دوباره گفتي مامان و من قدر خوشحال شدم از شنيدن اين كلمه و كلي گريه كردم عزيز دل مامان هنوزم واسه حرف زدن مقاومت ميكني و خيلي حرفها رو كه بلدي رو به زبون نمياري اما توي تنهايي خودت خيلي حرفها رو ميزني وروجك كوچولو
عزيز دل مامان عاشق بستني هستي هنوز من پاكتش دستمه و ميخوام بازش كنم تو آروم ميشيني تا بدم دستت اول از همه هم كاكائوهاش رو ميخوري بعد بستنيش رو
عاشق آب بازي كردني بعدازظهرها همش توي حياط خونه ماماني داري آب بازي ميكني توي خونه خودمون همش توي حمومي و داري جوجوهات رو توي وان ميشوري